یاد امام ره و شهدا در هیئت علیاکبر (ع) | پای صحبتهای آزادهای که کلیددار حسینیه است و گرهگشایی میکند
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۶۶۰۹۵۹
مژگان مهرابی - همشهری آنلاین: مجید رضایی؛ یکی از هزاران آزادهای که طعم تلخ اسارت را در اردوگاههای عراق چشیده است. از دومین روز جنگ اسیر شد؛ در جبهههای غرب کشور. خاطرات زیادی از ۱۰سال اسارتش دارد؛ اتفاقاتی که نسل امروز ما حتی تاب شنیدن آنها را ندارد اما این آزاده با همه سختیهایی که به چشم دیده و لمس کرده، چون روزهای جوانیاش هنوز مقاوم است و روحیه شادابی دارد؛ چرا که معتقد است برای پابرجایی ایران باید بماند و استوار باشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مجید رضایی کمک حال خوبی برای دوست و آشناست یا بهتر بگوییم به قول رفقایش، دستانش گرهگشاست. هر جا مشکلی باشد نخستین کسی که خودش را میرساند حاج مجید است. او این روزها در حسینیهای که خودش یکی از بانیان آن بوده، علاوه بر عزاداری سالار شهیدان، طبق رسم هرساله، یاد شهدا و همرزمانش را هم گرامی داشته است.
روایت پزشک تیم اضطراری جنگ از مداوای مجروحان دفاع مقدس | کاملا محرمانه؛ عملیات بزرگی در پیش بود... تخریبچی دیروز؛ مدرس و مشاور امروز مردی شبیه همت | پای صحبت پدر و مادر دانیال صفری؛ جانباز مدافع حرمی که شهید مدافع امنیت شد روزی که اسیر شدمپاتوق تنهایی حاج مجید اینجاست؛ حسینیه حضرت علی اکبر(ع). وقتی نوجوان بوده همراه با دیگر دوستانش اینجا را راهاندازی کردهاند. خودش میگوید: «سال۵۴». حاج مجید هر زمان که دلتنگ دوستان جبههای میشود به حسینیه میآید و ساعتی را مهمان امامحسین(ع) میشود. در ایام محرم هم چند روز مانده به دهه اول حسینیه را سیاهپوش کرده و همراه با جوانان محل طاق نصرتی در ورودی کوچه میبندد؛ مثل امسال. بالای طاق نصرت تعداد زیادی عکس شهدا نصب شده که حاج مجید برای گرامیداشت یاد آنها این کار را انجام داده است. نزدیکهای غروب است و او سرشلوغ؛ در تکاپو برای درست کردن غذای نذری.
او میگوید: «آشپزی را از دوران اسارت یاد گرفتم. خدا رحمت کند حاج آقا ابوترابی را، میگفت باید اسرا خودشان امور اردوگاه را بهدست بگیرند. میگفت خودتان آشپزی کنید نگذارید آشپزخانه بهدست عراقیها بیفتد.» او همینطور که سری به دیگها میزند، به زمان اسارتش به دوم مهر سال۵۹برمیگردد؛ یعنی ۲روز بعد از شروع جنگ.
اسیر شدنش ماجرای جالبی دارد و آن را برایمان تعریف میکند: «با شروع جنگهای نامنظم آموزش نظامی دیدم و سال ۵۸راهی کردستان شدم. آن زمان نیروی رسمی سپاه پاسداران بودم. در تکاب و بعد هم سقز و بانه فعالیتم را شروع کردم. آن زمان شهید بروجردی فرمانده سپاه کرمانشاه بود. شب ۳۱شهریور از طریق تلویزیون متوجه حمله نیروهای عراقی به خاک ایران شدیم. برای دفاع از حریم کشور تا دم مرز عراق پیش رفته و با توپ و تانک جلوی ورودشان را گرفته بودیم اما بنیصدر دستور عقبنشینی داد و ناگزیر از سر مرز به سرپل ذهاب برگشتیم.»
میخواستند تیربارانمان کنندروز دوم مهر بود. نیروهای عراقی وارد مرز شده بودند، هیچکس باورش نمیشد که عراقیها تا این حد پیش آمده باشند. لشکر زرهی عراق جاده قصرشیرین را بسته و دوطرف جاده را تیربار گذاشته بود. هر کس وارد جاده میشد دستور ایست میدادند و اگر کسی رد میشد او را به رگبار میبستند.
مجید معاون گردان بود. باقی ماجرا را از زبان خودش میشنویم: «سوار بر تویوتا بودم که دستور ایست دادند و ما را از ماشین پیاده کردند. کمی جلوتر رفتم و دیدم چه قیامتی است! هر کس در این جاده تردد داشته اسیر کردهاند. جمعیت زیادی از آنها زن، بچه و سالمند بودند؛ همه زیر آفتاب؛ گرسنه و تشنه. بعد از ساعتی نیروهای جوان نظامی را از بین دیگر اسرا جدا کردند. دستهایمان را بستند. بعد هم روی خاکریز انداختند. ۳۵نفری میشدیم میخواستند تیربارانمان کنند.»
آن نماز روحانی جانم را نجات دادظهر شده بود و آفتاب وسط آسمان. حاج مجید گفت: «میخواهم نماز بخوانم.» سروان عراقی که زبان فارسی بلد بود با تعجب گفت: «شما مسلمانید؟ نماز میخوانید؟ فکر میکردیم کافر هستید.» مجید در خواست آب کرد و عراقیها دریغ کردند. او تیمم کرد و به نماز ایستاد. سروان عراقی با دیدن این صحنه از شدت عصبانیت خشاب اسلحه درآورد و به سرش میکوبید که جنگ مسلمان با مسلمان؟
حاج مجید میگوید: «آن نماز بهترین نماز عمرم بود. آن نماز روحانی جانم را نجات داد.» حاج مجید به برکت آن نماز جان سالم به در برد و همراه با دیگر اسرا که ۷۰۰نفری میشدند سوار بر ماشین ارتشی به بغداد رفتند.
به آنجا که رسیدند یکی از افسران عراقی دستور کشتن ۷۰۰اسیر را داد اما فرمانده دیگری مانع شد و گفت: «آنها اسیر هستند و بعد از جنگ آزاد میشوند.» حاج مجید ادامه میدهد: «ما را به سوله بزرگی که قبلا آشیانه هواپیما بود بردند. زن و بچهها را به مکان دیگری فرستادند. به ما حارس خمینی میگفتند و خیلی کتکمان میزدند. برای آزار ما عکس صدام را به دیوار سوله نصب کردند، بچهها با دیدن این صحنه فریاد میزدند مرگ بر صدام. همین دلهرهای به جان عراقیها انداخته بود.»
بعد از مدتی اسرا را به اردوگاه الرمادیه انتقال دادند؛ در هر اتاق ۱۰۰نفر. در مدت چند روز دور پادگان حصار کشیدند و برای پنجرهها حفاظ آهنی نصب کردند. چند خانم هم اسیر بودند و یکی از آنها معصومه آباد بود. ما خیلی نگران بودیم که مبادا به آن خانمها هتک حرمت شود که شکر خدا نشد.
در این مکتب صبر و ایثار را آموختیمحاج مجید دوران سختی را پشت سر گذاشته که به باور خودش در این مکتب صبر و ایثار را آموخته است. تعریف میکند: «۲ماه اجازه حمام نداشتیم. بدن خیلی از بچهها کرم گذاشته بود. در ۲سالی که الرمادیه بودیم از داشتن آب گرم محروم بودیم. دوران سختی بود اما دلها به هم نزدیک بود. ایثار و گذشتی که اردوگاه بود را در هیچ زمانی تجربه نکردم. اینطور نبود که حالا اسیر شدهایم زانوی غم بغل بگیریم. به یاد شهدا و اسیران کربلا دست بهدست هم داده بودیم که شرایط را تحمل کنیم.»
در اردوگاه از استاد دانشگاه و پزشک بود تا روحانی و معلم. آنجا را به کلاس درس تبدیل کردند. ۲سالواندی بودن در اردوگاه الرمادیه بدترین روزهای این آزاده است. او هرگز فراموش نمیکند لحظاتی را که عراقیها اسرا را به جرم خواندن قرآن شکنجه میکردند. خودش میگوید: «من هم اتاق با حاج آقا ترابی بودم. وجودش برکتی بود.
در ۷سالونیمی که با هم بودیم ندیدم که شبی دراز کشیده بخوابد؛ یا ایستاده یا در حال سجده بود. علتش را پرسیدم گفت میگویند بندههای مقرب خدا پایشان را جلوی خدا دراز نمیکنند.»
فقط یک نام نیک باقیمیماندحاج مجید بعد از پایان اسارت هرچه در مکتب حاجآقا ابوترابی یاد گرفته بود را رویه زندگیاش کرد. دستگیری از نیازمندان، سرکشی به قوم و خویش و دوستان، رفع مشکلات دیگران و ... خودش میگوید: «از انسان فقط یک نام نیک باقی میماند. چه خوب که بتوانیم باری از دوش دیگران برداریم.» او با اینکه هنوز آثاری از شکنجههای دوران اسارت را با خود دارد اما همه توانش را بهکار گرفته تا در خدمت مردم باشد. بیشتر از هر چیز به صلهرحم اهمیت میدهد و مرتب به دیدن بزرگترهای فامیل میرود. کم و کسری داشته باشند برطرف میکند و اگر هم شرایط مالیشان خوب نباشد مایحتاجشان را تهیه میکند.
او میگوید: «با کمک دوستان و خیرین مواد غذایی و ملزومات زندگی نیازمندان را فراهم کرده و به دستشان میرسانیم.» حاج مجید بهگفته رفقا سنگ صبور همه است. برای همین هر کس حرفی به دل داشته باشد با او در میان میگذارد.
کد خبر 695409 منبع: روزنامه همشهری برچسبها دفاع - سپاه پاسداران دفاع مقدس دفاع - آزادگان ماه محرممنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: دفاع سپاه پاسداران دفاع مقدس دفاع آزادگان ماه محرم عراقی ها حاج مجید آن نماز اسیر شد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۶۶۰۹۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
امام صادق (ع) در پی کسب و حفظ قدرت با هر شرایطی نبود
بنیعباس در آغاز کار به امام صادق (ع) پیشنهاد پذیرش خلافت دادند اما حضرت خلافتی که از مسیر بنی عباس و آدمکشی، جنایت، دروغ و خدعه به دست بیاید را نپذیرفت. این یکی از تفاوتهای ائمه با دیگران است که دنبال این نیستند که تحت هر شرایطی به قدرت برسند. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم سعید طاووسی مسرور، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، در نشستی با عنوان «امام صادق(ع) و مسئله حکومت» طی سخنانی افزایش تعداد شیعیان در زمان امام صادق (ع) و سیره آن حضرت در مواجه با قیامهای آن دوران پرداخت.
بخشهایی از سخنان این استاد دانشگاه را میخوانید:
ولادت امام صادق(ع) در سال 80 هجری و شهادت ایشان در سال 148 هجری رخ داد. از سال 83 تا 132، مصادف با دوره بنی امیه و خلفای ستمگری است که البته بعد از هشام، بنی امیه دچار ضعف شده و در سال 132، بنی امیه با کشته شدن مروان حمار ساقط میشود.
نکته مهم این است که دوره ضعف بنیامیه برای امام صادق (ع) بسیار مغتنم بود چون آنها دیگر نمیتوانستند فشار زیادی به امام بیاورند لذا امام صادق(ع) هم از سقوط بنی امیه و هم تثبیت بنی عباس، نهایت استفاده را کردند چون فرصت ارزشمندی برای ایشان رخ داد.
گسترش مکتب شیعه در دوران امامت امام صادق (ع)
در زمان امام صادق(ع) تعداد شیعیان زیاد شد در حالیکه این تعداد مثلاً در زمان امام حسن (ع) کم بود تا جایی که فرزندان آنها حتی امکان ازدواج با شیعه را نداشتند. بنی عباس، سالها از هر راهی حتی راههای غیرشرعی و خدعه و نیرنگ استفاده کردند تا بتوانند بنیامیه را کنار بگذارند. آنها از روایات نبوی نیز سوء استفاده میکردند و حتی شروع به کشتار سادات کردند.
بنابراین لازم است این دشمنان اهل بیت (ع) را به خوبی بشناسیم که البته افراد بیسوادی نبودند و بسیاری از آنها از جمله مهدی، هادی و هارون، محدث بودند و برخی از آنها با علما مناظره میکردند.
کار قرآنی در شمار مبارکترین کارهای اسلامی و جهادی است
بنیعباس، موقع روی کار آمدن به امام صادق (ع) پیشنهاد پذیرش خلافت دادند اما امام(ع)، خلافتی که از مسیر بنی عباس و از راه آدمکشی، جنایت، دروغ و خدعه به دست بیاید را نمیتواند بپذیرد چون اگر پیشنهاد آنها را میپذیرفت چه جوابی در قبال تاریخ داشت؟ این از تفاوتهای ائمه ما با دیگران است که قدرت برای آنها موضوعیتی ندارد و دنبال این نیستند که تحت هر شرایطی به قدرت برسند و آن را حفظ کنند.
اگر امام حسن (ع) صلح کرد به این دلیل بود که اگر چنین کاری انجام نمیداد تشیع از بین میرفت هرچند که برخی از افراد، او را به خوار کردند شیعیان متهم کردند اما این سیاستی مثبت از جانب ایشان بود. بنابراین نباید سیاسیکاری به معنای منفی انجام دهیم چراکه واقعیت این است که خلافتی که از مسیر بنیعباس به دست بیاید مشروع نیست. از سوی دیگر مردم آماده پذیرش چنین چیزی از جانب امام صادق (ع) نبودند.
قیامهای سادات حسنی علیه عباسیان
بنده تعجب میکنم که سر کلاس درس، برخی دانشجویان میگویند در چنین شرایطی هدف وسیله را توجیه میکند اما شهید بهشتی میگوید، با استفاده از پلکان حرام، کسی به پشت بام حلال نمیرسد. مطلب دیگر اینکه قیامهای سادات حسنی علیه عباسیان را در آن دوران شاهد هستیم که میگفتند اینها دروغ گفتند و خدعه و نیرنگ به کار بردند و اسم اهل بیت(ع) را آوردند و عنوان ما را غصب کردند بنابراین قدرت باید در دست خاندان علی باشد نه آل عباس. البته امام صادق(ع) در قیامهای محمد نفس زکیه و برادرش ابراهیم شرکت و همراهی نمیکند.
بعد از واقعه عاشورا، برخی گمان کردند تنها درسی که میشود از حسین بن علی(ع) گرفت فقط مبارزه مسلحانه است که زیدیه نمونه بارز آنهاست اما مگر امام حسین (ع) در تمام زندگیاش فقط قیام مسلحانه داشته است؟ این انسان، 57 سال عمر کرد و بیست سال از آن را در صلح با معاویه بود.
چه کسی گفته است در هر شرایطی باید قیام کرد؟ ما باید ببینیم آیا چنین قیامی، نتیجهای در پی دارد؟ امام حسین(ع) وقتی مشاهده کرد خلافت در حال تبدیل به سلطنت است قیام کرد و شهید شد. بنابراین مسیری که ائمه ما رفتند ادامه فکر و فرهنگ و معرفت حسینی بود اما مسیری که زیدیه در پیش گرفت این بود که در هر حالی باید قیام کرد و این منطقی نیست لذا امام صادق(ع) قیام زید را تأیید نکرده است.
اسرار موفقیت امام صادق (ع) در تقویت بنیانهای وحدت امت اسلام
پشتوانه معرفتی در قیامها
خط امام در آن زمان خط قیام نبود در حالیکه زیدیه میگفتند امامی که در خانه بماند و درس بگوید به درد نمیخورد. آنها میگفتند جعفر بن محمد، اعتقادی به جهاد ندارد در حالیکه امام صادق(ع) میگفتند من به جهاد اعتقاد دارم اما علم خودم را در کنار جهل آنان نمیگذارم. در قیام فخ در زمان امام کاظم(ع)، یکصد سید به شهادت رسیدند اما آیا در مکه و در حرم خدا، کسی قیام میکند آن هم در مقابل لشکر عباسی؟ بنابراین قیامهای بدون معرفت، کور و بیهدف و سطحی، اثری در پی ندارد.
زمانی که زیدیان وارد قیام شدند از نظر فقهی وابسته به مکتب ابوحنیفه شدند. خود زید میگفتند امام صادق (ع) فقط در احکام، امام ماست. آنها در کلام یعنی عقاید نیز وابسته به معتزله شدند چون باز هم از اهل بیت(ع) فاصله گرفتند. پشت هر قیامی باید یک معرفت باشد مثلاً انقلاب اسلامی بر اساس پشتوانه معرفتی ولایت فقیه شکل گرفت لذا موفق شد.
فرض کنید اگر شرایط مهیا بود و امام صادق(ع) در دوران پس از بنیامیه به خلافت میرسید آن وقت چه اتفاقی میافتاد؟ در روایت شریفی از امام صادق آمده است بنی امیه و بنی عباس نمیخواهند دین را در جامعه رواج دهند. حال آیا امام صادق اگر به قدرت میرسید میتوانست با استفاده از همان روشها، دین را در جامعه ترویج کند؟ در این صورت چه تفاوتی بین امام صادق (ع) و بنی امیه وجود دارد؟ شیخ صدوق در کتاب شریف «الخصال» این حدیث را نقل کرده است و نکات مهمی هم در آن وجود دارد.
گفته شده آنهایی که بالاترند باید بر آنهایی که پائینتر هستند آسان بگیرند و با مدارا رفتار کنند. سپس به این داستان اشاره میشود که شخصی مسلمان میشود و سپس دوست مسلمانش به او میگوید برویم نماز صبح بخوانیم و پس از نماز میگوید حالا تعقیبات نماز را بخوانیم، سپس شروع به مباحثه میکنند تا اینکه نزدیک نماز ظهر و عصر میشود، این روند ادامه پیدا میکند تا اینکه نوبت به نماز مغرب و عشاء میشود. طرف ناراحت میشود و میگوید این چه دینی است که شما دارید؟
امام صادق (ع) میگوید این گونه نکنید چون باعث میشود مردم از دین زده شوند. این کاری است که بنی امیه انجام داده و با شمشیر با مردم سخن میگفتند اما ما نباید تصویری خشن از اسلام به نماش بگذاریم. در سکانس آخر فیلم «محمد رسول الله» از مصطفی عقاد که مربوط به فتح مکه است ابوسفیان میگوید این پیروزی از قلبها وارد شد نه از دیوارها.
انتهای پیام/